کلاس اول
خیلی وقت بود برای دخترانم چیزی ننوشتم شاید بخاطراینکه خسته بودم. اسماء جان امسال به کلاس اول رفتی و افسوس که من نتوانستم درکنارت باشم البته بابات امتحان داشت وقید امتحان وزدوآمد مدرسه مادروعموت وصبا هم به مدرسه رفته بودند وخیلی خوشحال بودی صبح اززیرقرآن ردشدی وچندتاعکس هم ازت گرفتم . تمام روز و به یادت بودم خیلی ناراحت بودم که نتونستم بیام همرات .اسماء جان تنها عیبی که تو داری ومامان خیلی زجرمی کشه اینکه اصلا اهل حرف زدن وتعریف کردن نیستی هرچی بهت گفتم درمورد مدرسه برام تعریف کن چیزی نگفتی آخرهم ازبس ناراحت شدم زهرا وفاطمه دخترعمه هایت باهات صحبت کردن ولی باز خیلی حرف نزدی میدونم درآینده به مشکل برمی خورم .کاش میدونست...
نویسنده :
مامان
12:56